نگذارید حرف امام زمین بماند...
چه کسی حرمت خون شهدا را نگه می دارد
از خون جوانان وطن لاله دمیده

عکس امام ....

همیشه عکس امام روی سینه اش بود درست روی قلبش ...شب عملیات دیدم عکس رو باز کرد چسبوندش به جیب سمت راست پیرهنش

گفتم: چرا مثل همیشه عکس امام رو نزدی روی قلبت؟

گفت: آخه این عملیات آخرمه....یه تیر می خوره توی قلبم و شهید میشم ...نمی خوام به عکس امام تیر بخوره و به ولی ام جسارت بشه...بعد از عملیات شنیدم شهید شده...رفتم بالای سرش...تیر خورده بود به قلبش...عکس امام خمینی هم سمت راست سینه اش می درخشید

  (راوی: حاج آقا هادی پور همرزم شهید)

تنها یک خط وصیت نامه...

شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی را کسب کرده بود اما وقتی حرف از اسلام و انقلاب پیش آمد به اطاعت از فرمان امام برای پر کردن جبهه‌ها درس و دانشگاه را رها کرد، به دانشگاه اصلی جبهه رفت. این شهید تنها یک خط وصیت دارد ولی در یک خط وصیتش هم یک دنیا حرف دارد «فقط نگذارید حرف امام زمین بماند همین....»

(کتاب شمیم جماران)

ما کجا و امام کجا...

اغلب کمتر از دیگران غذا می خورد اما از وقتی که در بیت امام پاسداری می کرد قضیه فرق کرده بود. یک شب خانواده غذای ساده ی عدس پلو را آماده کردند تا عباس بیاید و در کنار هم چند لقمه ای بخورند . وقتی عباس به منزل رسید پس از سلام و احوالپرسی کمی پنیر برداشت .کنار سفره نشست و آرام شروع به خوردن کرد . خانواده می دانستند که او غذای ساده دوست دارد اما سابقه نداشت که غذای معمولی و ساده ی عدس پلو را - که تجملی در آن دیده نمی شد - نخورد ونان و پنیر را ترجیح دهد. برادرش علت را جویا شد و پرسید: «باز چی شده عباس؟ چرا غذا نمی خوری؟»

عباس که به همان چند لقمه نان و پنیر خورده شده اکتفا کرده و دست از غذا کشیده با خوشرویی جواب داد: «شماها که نمی دانید امام چی می خورَد و کی دست از غذا می کشَد ...»مادر درجواب گفت :«این درست اما تو که امام نیستی...»

عباس لحظه ای سکوت کرد و بعد به آرامی آهی کشید و گفت : «درست است...ما کجا و امام کجا...»  (منبع : قرار پرواز _ شهید عباس احمدی)

عاشق امام

عاشق امام بود....بعد از انقلاب برا امام کسالت قلبی پیش اومد، احمد توی سفر بود که اینو شنید.....توی مسیر وقتی خبر رو شنید از ناراحتی ماشین رو نگه داشت شروع کرد به گریه کردن، می گفت: خدایا از عمر ما بکاه و به عمر امام خمینی بیفزا...

 وقتی رسید تهران رفت بیمارستان .بهشون گفت:" آماده ام قلبم رو به امام هدیه کنم "

(خاطره ای از زندگی شهید احمد کشوری-خبرگزاری فارس)

سرباز های امام....

می گفت: "خدایا، سعادت شهادت را از من دور نکن. آنقدر زود شفایم بده که بتوانم دوباره به جبهه برگردم". هنوز مجروحیت اش خوب نشده بود، میخواست برگرده جبهه...مادرش گفت: «علی،فعلاً بگذار خوب بشوی. چند وقتی صبر کن.»

علی آقا با ناراحتی گفت: «یعنی می گویی خمینی را تنها بگذارم و بنشینم پیش دست شما؟ اگر تو مسلمانی، اگر نماز می خوانی، باید مرا تشویق کنی که هرچه زود تر برگردم جبهه! مگر نشنیده ای که روزی شاه می رود. نزد امام، مگر نشنیده ای که شاه معلون چی گفته و امام چی جواب داده اند؟»

سپس گفت: "شاه از حضرت امام سؤال کرده بود: «تو با کدام سربازت می خواهی با من بجنگی؟» امام فرموده بود: «سرباز های من هنوز در‏گهواره هستند.» ما همان سرباز های داخل گهواره هستیم که بزرگ شده ایم. حالا می گویی به حرف امام پشت کنیم؟»

اشک از چشمهای مادرش جاری شد و همان جا پیشانی اش را بوسید. آن روز بود که فهمیدم.این جوان عاشق، حالا دیگر فقط فـرزند من نیست. او فرزند یک ‏ملت هم بود.

(کتاب : روز تیغ - شهید علی فراهانی)

 

پی نوشت1:شهدا چه عشقی داشتند به امام...رفتند تا حرف امام روی زمین نماند...به ندای امام لبیک گفتند...عاشق امام بودند....اما خیلی از مسئولین امروز فقط از ولایت پذیری قاب کردن عکس امام و رهبری مونده براشون...شهدا حاضر بودند جان خودشون رو برای امام بدند و امام لحظه ای ناراحتی نداشته باشه....اما خیلی ها امروز فقط انگار قراره خون به دل آقا کنند...فقط فکر خود و منافع خود اند...کجا رفت عشق به امام...خامنه ای خمینی دیگر است...امام حاضر را دریابید...شهید وصیت نامه اش تنها یک جمله بود:"نگذارید حرف امام زمین بماند...فقط همین..."یک جمله بود ولی هزاران حرف دارد...آهای مسئولین...خدا نکند امروز از امتحان ولایت پذیری مردود شوید...نکند شرمنده خون شهدا شوید....وای از روزی که با این کم کاری هایتان شرمنده شهدا و امام شهدا شوید....

پی نوشت2:شهید دیالمه ای کاش  مثل پارسال، امسال هم برای زیارت کربلای ایران دعوت نامه ای بفرستی برامون....آی فکه...شلمچه...طلاییه ...کانال کمیل...

پی نوشت برای دایی:دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم بهترینم...؟؟؟امان از دلم که وقت و بی وقت نمی شناسد بگو چه کنم با دلم،مهربانم...؟؟؟دلتنگ توام بگو چه کنم با دلم دایی محمدرضایم...؟؟؟بگو چه کنم...بگو...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:شهدا,امام,وصیت نامه,
ارسال توسط مهدی آئین پرست
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 253
بازدید ماه : 537
بازدید کل : 16399
تعداد مطالب : 138
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1